سبک زندگی اسلامی

فرهنگ سازی در خصوص سبک زندگی متناسب با هنجارها ، ارزشها و فرهنگ ملت مسلمان ایران آروزی ماست

سبک زندگی اسلامی

فرهنگ سازی در خصوص سبک زندگی متناسب با هنجارها ، ارزشها و فرهنگ ملت مسلمان ایران آروزی ماست

سقوط خانواده، ارمغان زندگی به سبک غربی

نهاد "خانواده" یکی از اصیل ترین و قدیمی ترین نهادهایی است که اجتماع بشری آن را تجربه کرده، اگر سرمنشأ و فلسفه وجودی تشکیل نهادها را نیازهای "ساخت یافته" بدانیم به یقین، خانواده نهادی است که یکی از طبیعی ترین و پایدارترین نیازهای انسان را به صورتی ساخت یافته و تعریف شده تأمین

می کند. نیاز به آرامش و سکون و استراحت یکی از مهم ترین نیازهای انسان است که خداوند متعال با آفرینش زوج و جفتی در کنار انسان، این نیاز او را برآورده کرد و برای اینکه سازوکار ارضای این نیاز قاعده مند باشد یک راه را مجاز دانست و آن نهاد "خانواده" است؛ (و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون) (روم: 21) خداوند همسری در کنارتان قرار داد تا بدان وسیله، آرامش یابید.‏

 خانواده، کوچکترین و مهمترین نهاد جامعه است. کوچکترین به جهت کمیت اعضا و مهمترین به لحاظ کیفیت. هر چه خانواده از نظر آگاهی، اخلاق، تعهد و عاطفه از کیفیت بالاتری برخوردار باشد و به تمام نیازهای اعضای آن به طور منطقی پاسخ داده ‌شود، آنها در برخورد با مشکلات کمتر دچار آسیب خواهند شد و کمتر به هنجارشکنی اجتماعی سوق خواهند یافت . افزایش آمار جرم و جنایت در غرب که رابطه معنا داری با افزایش بی بند و باری و فساد در این جوامع دارد به خوبی نشان می دهند خطرات بزرگ تری است که این جوامع را تهدید می کند.‏

بحران خانواده در غرب

 جهت گیری در غرب، جهت گیری فروپاشی خانواده است. در جهان غرب جنگ علیه خانواده که منجر به فروپاشی خانواده می شود شروع شده و وقتی فروپاشی خانواده اتفاق بیفتد، از نظر فرهنگ اسلامی جامعه نیز رو به اضمحلال می‌گذارد. چرا که براساس خانواده گسیخته نمی توانیم جامعه بالنده و پویا داشته باشیم.ما در شرایط جهانی زندگی می کنیم که خانواده مورد ستم قرار گرفته و در این اوضاع و احوال کسی که مورد ظلم و ستم قرار می گیرد زن است، در این وضعیت نقش زن به عنوان محور خانواده زیر سئوال می رود. بنابراین آنچه مشاهده می کنیم مسیر رو به انحطاط در جامعه غربی است و فضای جهانی را مورد تاثیر قرار داده یا به فرهنگ های مختلف نفوذ کرده است برخی از جوامع در مقابل این هجمه کمتر مقاومت کرده اند و آسیب دیده اند و برخی بیشتر مقاومت کرده اند بخصوص اینکه شبکه ارتباطی وسیع و عمده مبادی این ارتباطات در اختیار فرهنگ مهاجم بوده است.‏

 هم اکنون این تصور میان محققان عمومیت پیدا کرده که در غرب ساختار خانواده و ازدواج دچار بحران شده است. طبق آمار و ارقام رسمی که هر ازگاهی از سوی نهاد بین المللی منتشر می شود وضعیت زنان و کودکان در غرب به شدت اسفناک است وآمار طلاق و فروپاشی خانواده نیز در این نوع جوامع به شدت بالاست.امروزه خانواده های تک والدینی به یکی از جنبه های دائمی و قابل توجه جوامع تبدیل شده است. تغییر الگوی مرسوم زن و شوهر و فرزندان به الگوهای دیگر نظیر خانواده های بدون پدر یا مادر، فرزندان بدون سرپرست، فرزندانی که با پدربزرگ ها و مادر بزرگ هایشان زندگی می کنند یا زندگی مشترک بدون پیوند ازدواج، جمعیت شناسان و جامعه شناسان را با پرسش های زیادی روبه رو نموده است.نبود خانواده‌ای باثبات و عدم وجود آرامش در میان زنان و مردان غربی و آمریکایی از مهمترین نشانه‌های بروز و گسترش بحران عدم تشکیل خانواده در این کشورهاست.‌براساس نتایج تحقیقات صورت گرفته از سوی فرشته روح افزا عضو شورای فرهنگی اجتماعی زنان، غرب و آمریکا با بحران عدم تشکیل خانواده روبه رو بوده و این بحران در حال گسترش است. ‏

 یک مورد از تحقیقات اخیر مجلس فرانسه درباره خانواده، نشان داده است که ازدواج، دیگر یک بنیاد شکست‌ناپذیر برای تولید بچه نیست و همچنین اعلام شد که هم زیستی‌های آزادانه به شدت رایج شده‌ است. منظور از هم زیستی آزادانه ، زندگی دو جنس مخالف خارج از چارچوب عقد نکاح و ازدواج است.

 در آلمان، تحقیقات اخیر اداره آمار فدرال آلمان نیز نتایج مشابهی را به دست داد: تنها 38 درصد زنان و 30 درصد مردان، ازدواج را جزئی لازم برای زندگی با یکدیگر می‌دانند."اداره آمار ملی انگلیس" (‏ONS‏) نیز در سال 1999

( 1378 هـ .ش ) اعلام کرد که هم اکنون 24 درصد از جمعیت مردان و 25 درصد از جمعیت زنان خارج از چارچوب عقد نکاح با یکدیگر زندگی می کنند که این رقم نسبت به سال 1986 دو برابر شده‌ است.

 ‏عدم اعتماد در خانواده غربی ‏

 نتایج پژوهش‌ها و تحقیقات نشان می‌‌دهد که یکی از مهمترین علل نداشتن تمایل به ازدواج رسمی عدم اعتماد طرفین به یکدیگر برای ادامه زندگی می باشد بنابراین سعی می شود برای مدتی قبل از ازدواج رسمی زندگی مشترک داشته باشند تا شناخت بیشتری کسب کنند که گاهی از یک شب تا چندین سال طول این نوع زندگی می باشد که بیشتر آنها به جدایی می انجامد و زنان آسیب زیادی به دلیل این نوع روابط می بینند.‏

 بزرگترین قربانی طلاق

 جامعه غرب؛ بزرگترین قربانی طلاق نیمی از ازدواجهای خود است.چرا که وارثان این جامعه فرزندان طلاقی هستند که از زندگی همین را فراگرفته اند که تنها برای خود بخواهند و آن گونه زندگی کنند که خودشان آزاد باشند.به همین دلیل است که شاید در غرب اجتماعاتی باشد، اما دادن نام جامعه به آنها کمی مشکل است و تنها وجه مشترک آن با جامعه، اجتماع گروهی از افراد دور هم است بدون هدف یا خواسته مشترک ، بدون کار جمعی و بدون همکاری متقابل.‏

 ‏ نبودن خانواده ای با ثبات و به تبع آن نداشتن آرامش چه برای زنان و چه مردان و چه بچه ها در این خانواده ها یک روش زندگی است. پر واضح است که چقدر عدم ثبات روحی و خطرات مسائل تربیتی ناشی از آن خانواده ها را تهدید می کند.بعد از زندگی موقت و جدا شدن از یکدیگر بعضا تا مدت های مدیدی فرزندان و پدران همدیگر را پیدا نمی کنند و یا از وجود هم بی خبرند و یا گاهی به‌علت بی بندوباری در روابط، پدران به غلط به بچه ها معرفی می شوند و بعد از سالها تازه متوجه می شوند که پدرشان فرد دیگری است.‏

 امروزه علت حقیقی حکمفرمایی فرهنگ فردگرایی در غرب، طلاق است؛ و علت واقعی افزایش طلاق در فرهنگ غرب هم حاکمیت فلسفه اصالت خود و اصالت نفس است و این دور باطل را تنها اعضای جامعه می توانند از بین ببرند.‏

 امروزه طیف گسترده ای از هنجارهای خانواده، که طی دهه 1950 و اوایل 1960 غالب بودند، دیگر به طور وسیع پذیرفته نیستند. طلاق دیگر مانند گذشته، شرم آور نیست. اکثریت عظیمی از عموم مردم اکنون منکر این نظر هستند که زوج ناراضی از زناشویی باید به خاطر فرزندانشان به زندگی ادامه دهند. به همین شکل، دیدگاه قدیمی تر، که هر کس ازدواج رامنکر شود بیمار، عصبی یا غیر اخلاقی است، به شدت رد شده؛ چنانکه این عقیده که افراد بدون فرزند خودخواهند رد شده است. نگرش سنجی ها نشان می دهند که بیشتر آمریکاییان دیگر معتقد نیستند زنی که شوهری برای حمایت از خود دارد نباید کار کند، و اینکه دختر وقتی ازدواج می کند باید باکره باشد، یا اینکه رابطه جنسی پیش از ازدواج غلط است.‏

 برخی پژوهشگران که چشم انداز مخاطره آمیزی را پیش روی نهاد خانواده می بینند، معتقدند که طی بیست سال اخیر گرایش های مردان و زنان نسبت به زندگی خانوادگی تغییر کرده است. به اعتقاد آنان، در گذشته به ندرت طلاق اتفاق می افتاد و آن هم در مواقعی که ادامه زندگی مشترک به راستی غیرقابل تحمل می شد. اما اکنون مردم نگران یافتن خوشبختی اند و از خانواده انتظارات دیگری دارند که حفظ خانواده از مهم ترین آنها محسوب نمی شود.این پژوهشگران چنین ادعا می کنند که در چنین شرایطی است که خواسته ها و نیازهای زن و مرد، بنیان خانواده را تحت الشعاع قرار داده و زمینه را برای روآوری به فساد آماده می کند.‏

 منبع : پرونده ای برای سبک زندگی

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد